از خداوند سبحان خواستهام که نه اسیر شوم نه معلول بلکه تمامی پیکرم را خالق منان از من پذیرا باشد و اگر شهادت را نصیبم نمود در صف اول معرکه شهید شوم. امیرسیاوش مطلع
نزدیک عملیات بود. مى دانستم دختردار شده. یک روز دیدم سرِ پاکت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم «این چیه؟» گفت «عکس دخترمه.» گفتم «بده ببینمش.» گفت «خودم هنوز ندیده مش.» گفتم «چرا؟» گفت «الآن موقع عملیاته. مى ترسم مهرِ پدر و فرزندى کار دستم بده. باشه بعد.» شهید مهدی زین الدینمنبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی